کد مطلب:140018 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:176

بند 07




روزیكه شد به نیزه سر آن بزرگوار

خورشید سر برهنه برآمد ز كوهسار



موجی به جنبش آمد و برخاست كوه كوه

ابری ببارش آمد بگریست زار زار






گفتی تمام زلزله شد خاك مطمئن

گفتی فتاد از حركت چرخ بی قرار



عرش آن زمان بلرزه درآید كه چرخ پیر

افتاد در گمان كه قیامت شد آشكار






آن خیمه ای كه گیسوی حورش طناب بود

شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار



جمعی كه پاس محملشان داشت جبرئیل

گشتند بی عماری و محمل شترسوار






با آنكه سر زد آن عمل از امت نبی

روح الامین ز روح نبی گشت شرمسار



وآنگه ز كوفه خیل الم رو بشام كرد

نوعی كه عقل گفت قیامت قیام كرد